شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (ع اِ) شیر تنک که دو ثلث آن آب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شیر تنک آب آمیخته . شیری باشد از گوسفند یا گاو که باآب آمیخته باشند. (برهان ). شیرآب . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب احمدبن ماجد، ملاح و ملوان عرب در قرن پانزدهم و مؤلف کتاب اصول و قواعد کشتی رانی در اقیانوس هند و ...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْدی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن مجدی و ابن المجدی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد معروف به صاحب شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد ملقب به نظام گیلانی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد ابدی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن ابراهیم باجوری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ )رجوع به احمدبن محمدبن عبدالرحمن طوخی شافعی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن علی معروف به ابن منلا و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 320 شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ )رجوع به احمدبن محمدبن علی شافعی حجازی مصری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن عمادبن علی العراقی شود.