شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (ع اِ) شیر تنک که دو ثلث آن آب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شیر تنک آب آمیخته . شیری باشد از گوسفند یا گاو که باآب آمیخته باشند. (برهان ). شیرآب . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۰ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف حلبی مشهور به السمین و رجوع به احمدبن یوسف بن عبدالدائم شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یوسف سندی حصکفی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یونس حنفی مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الشبلی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن یهود شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد براسی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد حجازی شود.
شهاب الدین . [ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد حنبلی حموی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد خفاجی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد رسام حموی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد زاهد شود.