شهاب
نویسه گردانی:
ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (ع اِ) شیر تنک که دو ثلث آن آب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شیر تنک آب آمیخته . شیری باشد از گوسفند یا گاو که باآب آمیخته باشند. (برهان ). شیرآب . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سیف الدین بیلبک ظاهری شود.
شهاب الدین . [ ش ِبُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سیف عزالدین شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن شمس الدین بن عمر هندی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن شمس الدین خولی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن شهاب الدین شلبی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبدالرحمن مقدسی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداﷲبن محمد قلقشندی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداﷲ اندلسی وادی آشی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْدی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداﷲ عامری یمنی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداﷲبن غزی شافعی شود.