اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهاب

نویسه گردانی: ŠHAB
شهاب . [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که از 198 آبادی تشکیل شده و مجموع نفوس آن در حدود 10965 تن است و قرای مهم آن عبارتند از بجد با 1080 تن سکنه و امیرآباد که 534 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
شهاب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه آب است و آن آب سرخی باشد که مرتبه ٔ اول از گل کاجیره گیرند. (برهان ) (انجمن آرا). شاه آب . (غیاث اللغات ...
شهاب . [ ش َ ] (ع اِ) شیر تنک که دو ثلث آن آب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شیر تنک آب آمیخته . شیری باشد از گوسفند یا گاو که باآ...
شهاب . [ ش ِ ] (ع اِ) درخش آتش . پاره ای از آتش . (منتهی الارب ). درخش . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شعله کشیدن آتش . (برهان ). شعله ٔ آتش که ...
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن خراش ابوالصلت . تابعی است . رجوع به ابوالصلت شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن عباد العبدی ابوعمر. تابعی است . (یادداشت مؤلف ).
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن نظام . او راست : شرحی بر معمیات حسین بن محمد شیرازی . (از کشف الظنون ).
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن جمال عبداﷲبن احمد فاکهی شود.
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) احمدبن حجی سعدی مفتی شام . او راست : ذیلی بر کتاب عبرالاعصار و خبرالامصار از سال 518 تا 749 هَ . ق . اتمام بقیه را به ...
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) احمدبن حسین بن عتبة حسنی . وی عمدةالطالب ابن عقبه را مختصر کرده است . (از کشف الظنون ).
شهاب . [ ش ِ ] (اِخ ) احمدبن منصور الزاهد الحکیم معروف به الحدادی . او راست : زلةالقاری . (از کشف الظنون ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲۳ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.