اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهر

نویسه گردانی: ŠHR
شهر. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) دانا. (منتهی الارب ). عالم . (اقرب الموارد). || تراشه ٔ ناخن مانندی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ماه . (منتهی الارب ) (دهار). وقتی که ماه آشکارا گردد و قریب بکمال رسد. (منتهی الارب ). قمر. (اقرب الموارد). || ماه نو. (منتهی الارب ). و این را از آن شهر گویند که چون مردم نظر میکنند بسوی هلال پس شهرت میدهند آنرا. (غیاث اللغات ). هلال . (از اقرب الموارد). || ماه . (ترجمان القرآن ). ج ، شهور.یک قسمت از دوازده قسمت تقسیم روزهای سال . اما کلمه ٔ شهر بعضی گفته اند که ریشه ٔ آن سریانی «سهر» است و سپس معرب شده است . ثعلب گوید که چون ماه شهرت دارد آنرا «شهر» گفته اند زیرا مردم دخول و خروج ماه را اعلام میدارند و بعضی گفته اند که ماه را بنام هلال که «شهر» باشد خوانده اند چون هرگاه اول ماه درآید آنرا شهرخوانند. (از المعرب جوالیقی ص 207). یک ماه ، لأنه یشهر بالقمر. ج ، اشهر، شهور. (منتهی الارب ). یک جزء ازدوازده جزء یک سال . (از اقرب الموارد) :
ببهرام روز و بخرداد شهر
که یزدانْش تاج از جهان داد بهر.

فردوسی .


سال سیصد سرخ می خور سال سیصد زرد می
لعل می الفین شهر و العصیر الفی سنه .

منوچهری .


- شهرالحرام ؛ نام ماه رجب به جاهلیت . (یادداشت مؤلف ).
- شهرالصبر؛ ماه رمضان .ماه روزه . (یادداشت مؤلف ).
- شهراﷲ؛ شهراﷲالحرام ؛ ماه رمضان . ماه صیام . (یادداشت مؤلف ).
- شهراﷲالاصم ؛ ماه رجب . (یادداشت مؤلف ).
- شهراﷲالاعظم ؛ ماه رمضان . (یادداشت مؤلف ).
- شهراﷲالحرام ؛ ماه رمضان . (یادداشت مؤلف ).
- شهراﷲالمبارک ؛ ماه رمضان . ماه مبارک رمضان .
- شهراﷲالمحرم ؛ ماه محرم . محرم الحرام . (یادداشت مؤلف ).
- شهر خدا؛ ماه رجب . (غیاث اللغات ) :
گویند که می خوردن شعبان نه رواست
نه نیز رجب که آن مه خاص خداست
شعبان و رجب مه خدایند و رسول
ما در رمضان خوریم کآن خاصه ٔ ماست .

(منسوب به خیام ).


- شهر ربیعالاَّخر؛ ماه ربیعالثانی . ماه بعد از ربیعالاول و قبل از جمادی الاولی .
- شهرربیعالاول ؛ ماه ربیعالاول . ماه بعد از صفر و قبل از ربیعالثانی .
- شهر رمضان ؛ ماه خدا (رمضان یکی از اسماء باریتعالی است ). ماه روزه . شیخ رضی در شرح کافیه نگاشته است که در چهار ماه که در اول آنها رای مهمله است که دو ربیع و رجب و رمضان باشند اضافه ٔ شهر در اول باید و در باقی ضرور نیست .
- شهر نجومی ؛ ماه نجومی . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
شهر کهنه . [ ش َ رِ ک ُ ن َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان بخش حومه ٔ شهرستان قوچان است و 2420 تن سکنه دارد. شهر قوچان در سابق در محل فعلی این ...
شهر مقدس . [ ش َ رِ م ُ ق َ د دَ ] (اِخ ) همان اورشلیم است که همواره از آن وقت تا بحال به قدس مسمی است و این معنی دال بر آنست که در نزد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آلتی شهر (=شش شهر). ناحیه ای شامل 6 شهر آقسو، اوچ تورفان، کاشغر، یارکند (یارقند)، ختن و کوچا (کُچا) واقع در حلگه تاریم و بخشی از ترکستان شرقی یا ترکست...
« شهر زلال » لقبی است که افتخاراً به شهر تبریز داده شده است . علتش هم این است که چون « سبک شعر زلال » برای اولین بار بتوسط یک جوان تبریزی ( دادا ) ا...
شهرستان دلفان را شهر مفرغ می گویند. به این دلیل که شهرستان دلفان مرکز زندگی مهرپرستان و کاسی های ایران باستان بوده و آلیاژ مفرغ برای نخستین بار در جها...
دولت شهر دولتی است که فقط در یک شهر و مناطق اطراف شهر حاکم است. دولت-شهرهای مهم در یونان پدید آمده‌است اما اولین دولت -شهرها در تمدن بین النهرین به وج...
قصبه شهر. [ ق َ ص َ ب َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش جویمند حومه ٔ شهرستان گناباد در 3 هزارگزی جنوب گناباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و ...
کهنه شهر. [ ک ُ ن َ ش َ ] (اِ مرکب ) مقابل نوشهر.قسمت قدیمی شهر. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۳ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.