اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهنشه

نویسه گردانی: ŠHNŠH
شهنشه . [ ش َ هََ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهانشاه . شاهنشاه . شهنشاه . شاه شاهان :
از درگه شهنشه مسعود باسعادت
زیبابپادشاهی دانا بشهریاری .

منوچهری .


دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه
تا بازگشت سلطان از لاله زار ساری .

منوچهری .


خاقانیا بعبرت ناپاکی فلک
بر خاک آن شهنشه کشور گذشتنی است .

خاقانی .


مرا شهنشه وحدت ز داغگاه خرد
به شیب و مقرعه دعوت همی کند که بیا.

خاقانی .


چو شیرین از شهنشه ۞ بی خبر بود
در آن شاهی دلش زیر و زبر بود.

نظامی .


شهنشه که بازارگان را بخست
در خیر بر شهر و لشکر ببست .

سعدی .


نه تدبیر محمود و رای نکوست
که دشمن نداند شهنشه ز دوست .

سعدی .


شهنشه نیارست کردن حدیث ...

سعدی .


رجوع به مترادفات کلمه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.