اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شی

نویسه گردانی: ŠY
شی .[ ش َ / ش ِ ] (از ع ، اِ) مخفف شی ٔ. چیز :
هنگام همت وی و هنگام جود وی
شی ٔ است همچو لاشی و لاشی بود چو شی .

منوچهری .


همه دادند استعداد هر شی
بمعنی و بصورت میّت و حی .

ناصرخسرو.


گفتم خدای را شی گویند و نیست شی ٔ
گفتا که شی دو چیز بر او گشته معتبر.

ناصرخسرو.


رجوع به شی ٔ شود.
- شی اﷲ؛ ظاهراً این ترکیب در اصل به صورت شیئاً ﷲ (چیزی برای خدا، در راه خدا) و کلمه ٔ سؤال و تکدی بوده است و رفته رفته بصورت «شی اﷲ» و همچنین «شیداﷲ» درآمده و معنی گدا و سائل را بخود گرفته است . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). مخفف شیئاً ﷲ است .(از آنندراج ) :
برو گدای در هرگدای شو حافظ
تو بی مراد بیابی مگر که شی اﷲ.

حافظ (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
شی‌ برار. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، برادر شوهر.
شی‌ خاخر. ("خ" دوم با آوای زیر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، خواهر شوهر.
شی‌ پی‌یر. (ا مرکب)، (زبان مازنی)، پدر شوهر.
شی هوآنگ . (اِخ ) ۞ امپراتور چین در نیمه ٔ قرن سوم میلادی . وی مؤسس بنای دیوار چین است . (از فرهنگ فارسی معین ).
شی جیامولی . (اِخ ) نام بودا، آورنده ٔ دین بودائی هند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بودا شود.
شی طوپ بالا. [ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 90 تن . آب از چشمه . محصول آن غلات و...
خلیل زاغه شی . [ خ َ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساری سوباساز بخش پلدشت شهرستان ماکو، دارای 120 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غل...
شی طوپ پائین . [ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 100 تن . آب از چشمه . محصول آن غلات ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.