شیب
نویسه گردانی:
ŠYB
شیب . [ ش َ ] (ع مص ) شَیبة. مشیب . سپید شدن موی ، فهواشیب و للمؤنث شمطاء و لیس شیباء. (از اقرب الموارد). سپید شدن موی . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ) (المصادر زوزنی ). سپید شدن سر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). سپید گشتن موی سر. پیر شدن . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شیب آب . (اِخ ) از بلوکات ولایت سیستان ایران . عده ٔ قراء آن 50. (یادداشت مؤلف ).
زیر و رو در گویش کازرونی(ع.ش)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در رامجرد فارس و در جنوب آن شهر واقع گشته است . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در فسا به فارس در میانه ٔ جنوب و مشرق آن شهر. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در کوه کیلویه ٔ فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در جانب جنوبی شهر لار، و طرف جنوبی این ناحیه را دریای فارس فراگرفته است . درازای آن ازکهفرخان مغو تا ...
شیب کوه . (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ عباسی . طول 105 وعرض 42 کیلومتر. در جنوب شرقی لار واقع شده و مرکز آن بندر چارک است و 36 قریه دارد. (یاددا...
شیب تنک . [ ] (اِخ ) قریه ای است دوفرسنگی میان جنوب و مشرق اشفایقان در فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
ده شیب . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فرمشکان بخش سروستان شیراز. واقع در 129هزارگزی جنوب باختری سروستان . سکنه ٔ آن 535 تن . آب آن ...