شید
نویسه گردانی:
ŠYD
شید. (اِخ ) شیده . نام پسر افراسیاب که او را پشنگ خوانند. (برهان ) (جهانگیری ). رجوع به پشنگ و شیده شود.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
شید. (اِ) نور. (از برهان ). روشنی . (انجمن آرا) (آنندراج ). روشنی . (غیاث اللغات ) (غیاث ) (جهانگیری ). نور در خورشید، چنانکه تاب ،ضیاء است در مهت...
شید. [ ش َ / ش ِ ] (از ع ، اِمص ) زرق و سالوسی و ساختگی . (برهان ). فریب ومکر و حیله و ریا و تزویر. (ناظم الاطباء). مکر و فریب . (غیاث ). شارلاتا...
شید. [ ش َ ] (ع اِ) هرچه که بدان دیوار را اندایند از آهک و گچ و مانند آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گچ . (مهذب الاسماء).
شید. [ ش َ ] (ع مص ) با شید اندودن دیوار را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بگچ کردن . (ترجمان القرآن ) (المصادر زوزنی ). بگچ کردن بنائی ر...
شید. (اِخ ) شیده . یکی از شاگردان سنمار که جهت بهرام گور خورنگه و سه دیر را بساخت . (جهانگیری ). رجوع به شیده شود.
شید. (اِخ ) نام دیهی از دیههای طارمین در شمال سلطانیه . (نزهةالقلوب ج 3 ص 65).
شیدان شید. (اِ مرکب ) نورالانوار و شید ناب ، یعنی نور محض و شید ریزان یعنی نور فیاض . (انجمن آرا).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ماه شید. (اِ مرکب ) نام ماه است چنانکه خورشید نام آفتاب است . (انجمن آرا) (آنندراج ). از مجعولات دساتیر است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ...