شیرک شدن . [ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) دلیر گشتن و باجرأت شدن . (ناظم الاطباء). دلیر و چیره شدن . (آنندراج ) (غیاث ). جری گردیدن . جری گشتن . به واسطه ٔ ندیدن مقاومتی بر قوت و نیروی خود فریفته و بالان شدن . بغلط خود را قوی شمردن . نظیر چشته خور شدن . مسته خوار شدن . چشته خوارشدن . کریز خورده شدن . (یادداشت مؤلف )
: ز افتادن او دلیرک شدم
چو روبه شد او بنده شیرک شدم .
یحیی کاشی (ازآنندراج ).