اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شیروانی

نویسه گردانی: ŠYRWʼNY
شیروانی . [ شیرْ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به ملک شیروان . (ناظم الاطباء). از مردم شیروان . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شیروان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۲.۶۶ ثانیه
شیروانی . [ شیرْ ] (حامص مرکب ) شغل شیروان . شیربانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شیروان شود.
شیروانی . (اِ) خرپشته ای که به روی سقف خانه بنا می کنند. (ناظم الاطباء). سقفی پوشیده از تنکه ٔ آهن یا آهن سفید و حلبی به شکل خرپشته . (یا...
شیروانی . [ شیرْ ] (اِخ ) دهی است از بخش شاهپور شهرستان خوی . سکنه ٔ آن 172 تن و آب آن از چشمه و باران . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
حسن شیروانی .[ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) پدر ملامیرزا محمدبن حسن شیروانی است . رجوع به ملا میرزا و ریحانةالادب و ذریعه شود.
بهار شیروانی . [ ب َ رِ شیرْ ] (اِخ ) نامش میرزا نصراﷲ و اصلش از شیروان شماخی است و در جوانی بعزم سیاحت و تجارت بمسافرت بلاد پرداخت و بهندوست...
قاضی شیروانی . [ شیرْ ] (اِخ ) رجوع به قاضی بن سیمکة شود.
نجمی شیروانی . [ ن َ ی ِ شیرْ ](اِخ ) به روایت مؤلف عرفات العاشقین «از سخنوران دوره ٔ متوسطین است ، مرد لوند بی قیدی بود». او راست :آباد از ...
جلال شیروانی . [ ج َ ل ِ ] (اِخ ) از اطباء و حکما و شعرای ایرانی است که در شیراز بشاه محمد مظفر و شاه شجاع انتساب داشته است . وی منظومه ای ...
حسین شیروانی . [ ح ُ س َن ِ شیر ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شیروانی فقیه متکلم . ساکن ماردین بود. در 947 هَ . ق . 1540/ م . درگذشت . او راست : الاحکام ال...
حسین شیروانی . [ ح ُ س َ ن ِ شیر ] (اِخ ) (محمد...) ابن محمدبن حسن شیروانی . حاشیه بر شرح قدیم تجرید دارد. (ذریعه ج 6 ص 118).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.