اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شیرین گو

نویسه گردانی: ŠYRYN GW
شیرین گو. (نف مرکب ) شیرین گوی . شیرین سخن . شیرین گفتار. خوش سخن :
طعنه از کس خوش نباشد گرچه شیرین گو بود
زخم نی بر دیده سخت است ار همه نیشکّر است .

جامی .


از مردم خوش طبع شیرین کار و شیرین گوی که در شهر هستند برآورند. (تزوک تیموری ، نسخه ٔ خطی ، از مجله ٔ دانش سال 2 شماره ٔ 2 ص 83). رجوع به مترادفات کلمه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.