اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شیشه

نویسه گردانی: ŠYŠH
شیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ، اِ) درتداول زارعان خراسان این است که گویند روز ششم فروردین و شانزدهم و بیست وششم و سی وششم بهار معمولاً باران می آید و این بارانها برای محصول دیم نافع است . سالی که مرتباً در روزهای شیشه باران ببارد سال خوبی است و اگر نبارد خشکسالی خواهد شد. ممکن است این بارانها یکی قبل یا بعد از روز شیشه ببارد و باز هم مفید است ، و معمولاً وقتی باران می بارد می گویند شیشه زده است یا برعکس شیشه نزده است . ظاهراً کلمه ٔ شیشه در اینجا لغتی در ششه از شش باشد. ۞ (از یادداشت محمدِ پروین گنابادی ). || نوعی از مار. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). || داغی بر سرین شتر راست کشیده ٔ بر ران تا پاشنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
شیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ) ۞ زجاج . آبگینه . زجاجه . (یادداشت مؤلف ). جسمی صلب و غیرحاجب (حاکی ) ماوراء و بیرنگ که آنرا از ذوب شن مخلوط ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
در فرهنگ کوچه و بازار سالهای 1370-1380 هجری شمسی در ایران، نامی است برای فرم بلوری متامفتامین، که نوعی ماده محرک اعتیادآور و بسیار خطرناک است. بلورهای...
شیشه شیشه . [ شی ش َ / ش ِ شی ش َ / ش ِ ] (ق مرکب ) صراحی پس از صراحی . (ناظم الاطباء): او شیشه شیشه نوشابه خورد.
شیشه گر. [ شی ش َ / ش ِ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که شیشه می سازد. (ناظم الاطباء). قاروری .(ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ) (دهار). زجاجی . زجاج . ش...
شیشه ای . [ شی ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شیشه . (یادداشت مؤلف ). || از شیشه . در شیشه . (یادداشت مؤلف ). بجای زجاجی پذیرفته شده است...
شیشه بر. [ شی ش َ / ش ِ ب ُ ] (نف مرکب ) شیشه برنده . آنکه شیشه با الماس ببرد و به در و پنجره و جز آن اندازد. (یادداشت مؤلف ).
شیشه دل . [ شی ش َ / ش ِ دِ ] (ص مرکب ) مقابل سنگدل . شیشه جان . کنایه از نازک مزاج . (از آنندراج ) : بر آن شیشه دلان از ترکتازی فلک را پیش گش...
شیشه ساز. [ شی ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه ساختن شیشه پیشه دارد. شیشه سازنده . (یادداشت مؤلف ) : مدار دست ز مینا و جام در فصلی که شیشه ساز ...
شیشه خور. [ شی ش َ / ش ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) شیشه خوار. شعبده باز که خرده های شیشه بلعد. (یادداشت مؤلف ). || اندازه ٔ طول و عرض گشادگ...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.