اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صائح

نویسه گردانی: ṢAʼḤ
صائح . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صیحة.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
سایه خوش . [ ی َ خُش ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دژگان بخش بستک شهرستان لار واقع در 132 هزارگزی جنوب خاوری بستک و 2 هزارگزی شوسه ٔ لار به...
سایه دار. [ ی َ ] (نف مرکب ) (از: سایه + دار، دارنده ). هر چیز که سایه اش بیفتد چون تصویر سایه دار و آن از عالم بت باشد که از سنگ و آهن یا ا...
سایه شکن . [ ی َ / ی ِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شکننده ٔ مذهب ظلمت یعنی کفر و زندقه . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ). || روشن کننده . (برهان ) (آنند...
سایه فکن . [ ی َ / ی ِ ف َ / ف ِ ک َ ] (نف مرکب ) سایه انداز. سایه دهنده . سایه گستر : پراکنده گشت آن بزرگ انجمن همه شاد از آن سرو سایه فکن ....
سایه گاه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) نسر. سایبان . جای سایه . محل سایه : یکی بیشه دیدند و آب روان بدو اندرون سایه گاه گوان . فردوسی .جوانی بک...
سایه وند. [ ی َ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه واقع در 10 هزارگزی جنوب باختری کوزران و یک هزارگزی راه فرعی کوزران . ...
گونه‌های گیاهی که تاب و تحمل زندگی‌ در سایه را دارند و برای رسیدن به نور رقابت میکنند، (به انگلیسی‌: shade-tolerant species)
سبک سایه . [ س َ ب ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کنایه از کم بقا و بی ثبات و گذرنده . (برهان ). کنایه از کم بقا و کم عمر و بی ثبات . (انجمن آرا) (آنندر...
سایه سار , سایه (اسم) به علاوه ی سار  (پسوند یا پساوند) = جایی که سایه بسیار است, سایه دار.  سار به اسم , مثلاً چشمه , شرم , سنگ و یا صفت, مثلاً سبک ...
حامی، پشتیبان سایه ای بر سر داشتن: کنایه بر شوهر داشتن، غمخوار داشتن
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.