صاب
نویسه گردانی:
ṢAB
صاب . (ع اِ) هر نباتی را گویند که آن را شیری باشد، یعنی در وقت بریدن و شکستن از آن چیزی برآید سفید، مانند شیر. (برهان قاطع). || درختی است که چون فشرده شود از او هیئت شیر آبی بیرون آید و اگر قطره ای از آن در چشم افتد، در نظر او چنان نماید که از آسمان شهاب سوی زمین می آید و در هوا درافشان شود و منبت او در اقصای بلاد شام است و طعم او تلخ بود. و ابوعبیده از اصمعی روایت کند که طعم صاب و سلع تلخ است و لیث گوید صاب عصاره ٔ درختی است که طعم او تلخ است . (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ). || گویند قثاءالحمار است ، به تحقیق نوعی از یتوعات است . (اختیارات بدیعی ). و در نسخه ای دیگر از همین کتاب چنین آمده است : صابون الصاره (بجای صاب ) و پس از آن آرد: گویند قثاءالحمار و گویند به تحقیق نوعی از یتوعات است . || اسم عربی جمیعاشیای بسیار تلخ است و بر قثاءالحمار و بر نوعی از گیاه شیردار بسیار تلخ شامل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ): از حلاوت مذاق ، حلاوت شهد و شکر را در مرارت صاب و صبر یابد. (جهانگشای جوینی ). || باران ریزان . (منتهی الارب ). || و به صفاهانی سیب را که تفاح باشد صاب خوانند. (برهان قاطع).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
صعب العبور. [ ص َ بُل ْ ع ُ ] (ع ص مرکب ) دشوارگذار. دش گذار.
صعب العلاج . [ ص َ بُل ْ ع ِ ] (ع ص مرکب ) ۞ دشوار درمان پذیر. بیماریی که به آسانی به نشود. مرضی که بزودی درمان نیابد و معالجه ٔ آن دشوار...
صعب القیاد. [ ص َ بُل ْ ] (ع ص مرکب ) مقابل سَلِس ُالقیاد. آنکه دشوار متابعت هوای دیگری کند.
صعب المنال . [ ص َ بُل ْ م َ ] (ع ص مرکب ) آنچه رسیدن بدان دشوار باشد.
صعب الوصول . [ ص َ بُل ْ وُ ] (ع ص مرکب ) دشواررس . دشواریاب . دیریاب . آنچه به آسانی وصول نشود.
صعب الحصول . [ ص َ بُل ْ ح ُ ] (ع ص مرکب ) دشواریاب . چیزی که به آسانی بدست نیاید.
بیماریی که درمان آن سخت و زمانبر است ولی درمان ناپذیر نیست. همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: سخت بشاز saxt beŝāz (پهلوی)***فانکو آدینات 091636...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
آب ساب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مصحف آب سای کردن . در اصطلاح بنایان ، املس و لغزان کردن کنار آجری با ساییدن آجری دیگر بر او که پیاپی ...