اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صابر

نویسه گردانی: ṢABR
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) مولای بسام بن عبداﷲ است . نجاشی گوید: وی از ابی عبداﷲ روایت کند و در جامعالرواة گوید: داودبن فرقد و ابوالصباح مولای بسام ، و عبدالمؤمن از وی روایت کنند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ام صابر. [ اُم ْ م ِ ب ِ ] (اِخ ) دختر نعیم بن مسعود اشجعی از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 251 شود.
صابر شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکیبائی کردن : اگر عاقل شوی نامت برآیدوگر صابر شوی کامت برآید. نظامی .که صابر شو در این غم روزکی چندنم...
ادیب صابر. [ اَ ب ِ ب ِ ] (اِخ ) الاجل الافضل شهاب الدین شرف الادباء صابربن اسمعیل الترمذی رحمةاﷲ علی قبره . ادیبی اریب و فاضلی است شاه س...
صابر ترمذی . [ ب ِ رِ ت ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به ادیب صابر شود.
صابر سمرقندی . [ ب ِ رِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) خواجه بهاءالدین . شاعری است و صاحب صبح گلشن گوید: طبعش مصروف شیرین گفتاری و نازک بندی گشته ، ای...
صابر راستی‌کردار (۱۳۶۶ – ۲۳ آبان ۱۴۰۲) برنامه‌نویس، طراح فونت و مخترع ایرانی بود. او یکی از اعضای فعال جامعهٔ نرم‌افزار آزاد و متن‌باز بود. او متولد ب...
صابر راستی کردار؛ نوآوری و تحول در تایپوگرافی دیجیتال فارسی فونت فارسیمنبع تصویر،BBC اطلاعات مقاله نویسنده,نیما اکبرپور شغل,کارشناس فناوری اطلاعات ۷ س...
اصرم یعقوب صابر. [ اَ رَ ی َ ب ِ ب ِ ] (اِخ ) مردی از بزرگان کمر یا کمر زهیر واقع در سیستان بود که بسال 424 هَ . ق . هنگام ورود یاقوتی ۞ به...
صعبر. [ ص َ ب َ ] (ع اِ) درختی است مانا به کُنار. (منتهی الارب ). درختی است . (مهذب الاسماء).
ثابر. [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثبر.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.