صابر
نویسه گردانی:
ṢABR
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) (ادیب ...) قطعه ٔ ذیل از اوست در وصف شراب :
ساقی بده آن شراب گلگون را
گز گونه خجل کند طبرخون را
خواهی که رخ تو رنگ گل گیرد
از کف مده آن شراب گلگون را
ناخوش نتوان گذاشت بی باده
وقت خوش و ساعت همایون را
آن باده عقیق ناب را ماند
چونانکه پیاله دُرّ مکنون را
یک قطره از او غذای هامون کن
تا لاله ستان کنیم هامون را
یک جرعه از او بریز درجیحون
تا گونه ٔ گل دهیم جیحون را
افسون غمند باده و مستی
بر لشکر غم گمار افسون را
کین صرف کند صروف گیتی را
وآن دفع کند بلای گردون را
باده سبب است عیش مردم را
لیلی غرض است عشق مجنون را
قانون و قرار عشرت آمد می
ضایع مکن این قرار و قانون را
گر طالب مال و گنج افزونی
آراسته باش رنج افزون را
بی مال چه بد رسید موسی را
وز گنج چه نفع بودقارون را.
و رجوع به ادیب صابر شود.
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ام صابر. [ اُم ْ م ِ ب ِ ] (اِخ ) دختر نعیم بن مسعود اشجعی از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 251 شود.
صابر شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکیبائی کردن : اگر عاقل شوی نامت برآیدوگر صابر شوی کامت برآید. نظامی .که صابر شو در این غم روزکی چندنم...
ادیب صابر. [ اَ ب ِ ب ِ ] (اِخ ) الاجل الافضل شهاب الدین شرف الادباء صابربن اسمعیل الترمذی رحمةاﷲ علی قبره . ادیبی اریب و فاضلی است شاه س...
صابر ترمذی . [ ب ِ رِ ت ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به ادیب صابر شود.
صابر سمرقندی . [ ب ِ رِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) خواجه بهاءالدین . شاعری است و صاحب صبح گلشن گوید: طبعش مصروف شیرین گفتاری و نازک بندی گشته ، ای...
صابر راستیکردار (۱۳۶۶ – ۲۳ آبان ۱۴۰۲) برنامهنویس، طراح فونت و مخترع ایرانی بود. او یکی از اعضای فعال جامعهٔ نرمافزار آزاد و متنباز بود. او متولد ب...
صابر راستی کردار؛ نوآوری و تحول در تایپوگرافی دیجیتال فارسی فونت فارسیمنبع تصویر،BBC اطلاعات مقاله نویسنده,نیما اکبرپور شغل,کارشناس فناوری اطلاعات ۷ س...
اصرم یعقوب صابر. [ اَ رَ ی َ ب ِ ب ِ ] (اِخ ) مردی از بزرگان کمر یا کمر زهیر واقع در سیستان بود که بسال 424 هَ . ق . هنگام ورود یاقوتی ۞ به...
صعبر. [ ص َ ب َ ] (ع اِ) درختی است مانا به کُنار. (منتهی الارب ). درختی است . (مهذب الاسماء).
ثابر. [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثبر.