اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صابر

نویسه گردانی: ṢABR
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) شاعری رازی است . صاحب آتشکده گوید: از شعرای ری بود و خطابت آن دیار مخصوص وی . این مطلع از او ملاحظه شد، بد نگفته است :
گهی که تیر تو را از دل رمیده کشم
به این بهانه که پاکش کنم به دیده کشم .

(آتشکده ٔ آذر ص 215).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
سعبر. [ س َ ب َ ] (ع ص ) چاه بسیارآب . || نرخ ارزان . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
دیر سابر. [ دَ رِ ب ُ ] (اِخ ) نزدیک بغداد است بین دیهیهای مزرقه و صالحیه . (از معجم البلدان ).
دیر سابر. [ دَ رِ ب ُ] (اِخ ) از نواحی دمشق است که در آن عمربن محمدبن عبداﷲبن زیدبن معاویةبن ابی سفیان اموی که او را ابن ابوالفجار می نا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.