صاحب خرد. [ ح ِ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) عاقل . خردمند. دانا
: شگفتی فروماند صاحب خرد
که نه آدمی بود و نه دام و دد.
نظامی .
به است از دد انسان صاحب خرد
نه آنسان که در مردم افتد چو دد.
سعدی (بوستان ).
جوانمرد و صاحب خرد دیدمش
به مردانگی فوق خود دیدمش .
سعدی (بوستان ).
بد اندر حق مردم نیک و بد
مگو ای جوان مرد صاحب خرد.
سعدی (بوستان ).