اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صاری

نویسه گردانی: ṢARY
صاری . (ع ص ، اِ) کشتیبان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || تیر کشتی . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صاری خانلر. [ ل َ ] (اِخ ) ناحیتی است تابع شهرستان جمعه در سنجاق سرفیجه از ولایت مناستر، سکنه ٔ آن 6285 تن و 194 تن آنها اولاخ و روم وبقیه...
صاری شعبان . [ ش َ ] (اِخ ) سنجاقی است در انتهای شرقی سنجاق درامه از ولایت سالونیک . از جانب مشرق و شمال شرقی با سنجاق کوملجنه از ولایت ...
صاری صالتق . [ ] (اِخ ) یکی از خلفای حاجی بکتاش ولی ، قدّس سره است . مدفن وی معلوم نیست ، با این وصف درویشان ساده لوح طریقت بکتاشی به ...
صاری مصطفی پاشا. [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) وی در عصر سلطان محمودخان اول میزیست و بسال 1153 هَ . ق . به قپودانی (کاپیتانی ) منصوب شد و بیش از یک ...
صاری عبداﷲافندی . [ ع َ دُل ْ لاه اَ ف َ ] (اِخ ) یکی از شاهزادگان مغرب است که در زمان سلطان احمدخان اوّل به استانبول هجرت کرد، و سیّدمحم...
ساری . (اِ) جانوری است که آن را سار نیز خوانند. (جهانگیری ) (شعوری ). پرنده ای است سیاه و خالدار که آن را سار هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ...
ساری . (هندی ، اِ) به زبان هندی فوطه و میزری را گویند که زنان آن ملک بپوشند. یک سر آن را ته بند سازند و سر دیگر را مقنعه . (جهانگیری ). لباس...
ساری . (ع ص ) اثرکننده و دررونده بهمه ٔ اجزای چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نفوذکننده و درآینده و جریان نماینده . (ناظم الاطباء). سرایت ک...
ساری . (ترکی ، پیشوند) ۞ مزید مقدم (پیشوند) امکنه . در اسامی مواضع و قری آمده است : ساری آغاج . ساری آغل . ساری اوجاق . ساری اقل . ساری باغ . سار...
ساری . (اِخ ) نام شهری بود از مازندران قریب به شهر آمل . (جهانگیری ) (برهان ). شهری است بسیار قدیم به مازندران ، از بناهای اسپهبد سارویه بن ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۰ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.