اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صاری

نویسه گردانی: ṢARY
صاری . (اِخ ) کوهی است در قِبْلی مدینه که بر آن آب و گیاهی نیست . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۹ ثانیه
ساری رود. (اِخ ) نام رودی به آذربایجان غربی که خره ٔ ساری سوباسار را آب دهد. رجوع به ساری سو شود.
نرم ساری . [ ن َ ] (حامص مرکب ) بردباری . حلم . نرم سار بودن . رجوع به نرم سار شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
طایفه ای بزرگ از ایل قشقایی با جمعیتی در حدود 10000 نفر که از تیره خلج می باشند. این طایفه بزرگ اکثرا در منطقه شمال فارس در شهرستان خرم بید ساکن می ب...
علی ساری . [ ع َ ی ِ] (اِخ ) (سید...) وی حاکم ساری بود و وقتی سیدعلی آملی بجنگ او آمد از وی شکست خورد و به استرآباد رفت و برادر دیگر خود س...
ساری بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل ، واقع در 45 هزارگزی شمال گرمی و 500 گزی راه شوسه ٔ بیله سوار ...
ساری بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان دیگله بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 26500 گزی جنوب هوراند، و یک هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به ...
ساری بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان ساوه ، واقع در 23 هزارگزی جنوب خاور زرند.جلگه ای و هوای آن معتدل ، آب ...
ساری بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) نام موضعی است کنار راه تهران و قم ، میان علی آباد و کوشک نصرت ، در 88900 گزی تهران .
ساری قمیش . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه ٔشهرستان سنندج ، واقع در 33 هزارگزی جنوب خاور گل تپه ، و 3 هزارگزی جمشیدآباد...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۰ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.