اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صافی گشتن

نویسه گردانی: ṢAFY GŠTN
صافی گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پاکیزه شدن . روشن شدن . شفاف شدن :
روز خوش گشت و هواصافی و گیتی خرم
آبها جاری و می روشن و دلها بی غم .

فرخی .


نماز شامگاهی گشت صافی
ز روی آسمان ابر معکن .

منوچهری .


|| مسخر شدن . مسلم شدن : اسکندر رومی که ذوالقرنین بود بیامد و دارا کشته شد و ملک او را صافی گشت . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 16).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.