گفتگو درباره واژه گزارش تخلف صال نویسه گردانی: ṢAL صال . [ صال ل ] (ع ص ، اِ) باران سخت و بزرگ قطره که زمین شکافته گردد از وی . (منتهی الارب ). || خر وحشی حادالصوت . (تاج العروس ). || لحم ٌ صال ؛ گوشتی گنده . (مهذب الاسماء) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی صعل صعل . [ ص َ ع َ ] (ع مص ) باریک سر و گردن گردیدن . (منتهی الارب ). ثعل ثعل . [ ث ُ / ث َ ع َ / ث َ ] (ع ص ، اِ) دندان افزونی پس دندانها یا کج و راست برآمدگی دندان . || دندان زائد و پستان افزونی از ستور. ج ، ثع... ثعل ثعل . [ ث ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَثعل و ثَعلاء. ثعل ثعل . [ ث َ ع َ ] (ع مص ) ثعل سن ؛ برآمدن دندان زائد. || کج و راست برآمدن دندان . ثعل ثعل . [ ث ُ ](ع اِ) کرمکی است که در خیک پیدا گردد چون فاسد شودو بویناک گردد. || مرد لئیم . مرد ناکس . ثعل ثعل . [ ث ُ ع َ ] (اِخ ) نام شخصی است . || پدر قبیله ای است ؛ بنوثعل . ثعل ثعل . [ ث ُ ع َ ](اِخ ) موضعی است به نجد. ابن درید گوید به این معنی با ضم ثاء و عین است اما با سکون عین آبی است از بنی قواله نزدیک سجا... سعل سعل . [ س َ ع َ ] (ع ص ، اِ) خرمای دانه سخت ناکرده خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سال به سال به . [ ب ِه ْ ] (اِ مرکب ) یا سالبه . نامی است از نامهای مردان ایران . مانند روزبه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به حاشیه : سالبةبن ابراهیم ... سال بر سال بر. [ ب َ ] (ص مرکب ) درختی را گویند که یکسال بار آورد و یکسال نیاورد. (برهان ) (آنندراج ). در شعوری آمده است : سال بر، درختی است که یک... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۰ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود