سایه بان . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزوسایه بان بخش مرکزی شهرستان لار. واقع در 123 هزارگزی شمال خاورلار در دامنه ٔ کوه پیر خروس و ...
سایه برک . [ ی َ / ی ِ ب ُ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به سایه برگ شود.
سایه برگ . [ ی َ / ی ِ ب ُ رَ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که چون شتر آن را خورد بخواب رود. ببای فارسی هم بنظر رسیده است . (برهان ) (شرفنامه ) (آنن...
سایه پوش . [ ی َ ] (اِ مرکب ) سایبان و شامیانه . (برهان ) (آنندراج ): سُعْنَة؛ سایه پوش بام . (منتهی الارب ).ظُلّة؛ سایه پوش و سایبان تنگ غیرفرا...
سایه ترس . [ی َ / ی ِ ت َ ] (ص مرکب ) جن زده . دیو زده : زیر مبین تا نشوی پایه ترس پس منگر تا نشوی سایه ترس .نظامی .
گونههای گیاهی که تاب و تحمل زندگی در سایه را دارند و برای رسیدن به نور رقابت میکنند، (به انگلیسی: shade-tolerant species)
سبک سایه . [ س َ ب ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) کنایه از کم بقا و بی ثبات و گذرنده . (برهان ). کنایه از کم بقا و کم عمر و بی ثبات . (انجمن آرا) (آنندر...
سایه سار , سایه (اسم) به علاوه ی سار (پسوند یا پساوند) = جایی که سایه بسیار است, سایه دار.
سار به اسم , مثلاً چشمه , شرم , سنگ و یا صفت, مثلاً سبک ...
حامی، پشتیبان
سایه ای بر سر داشتن: کنایه بر شوهر داشتن، غمخوار داشتن
سایه نویس یا نویسندهی در سایه، نویسندهی اثری نوشتاری (مانند کتاب، مقاله، داستان و گزارش) است که به صورت رسمی (و قانونی) معتبر به کسی دیگر است.