صباغ
نویسه گردانی:
ṢBAḠ
صباغ . [ ص َب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔمبالغت از صبغ. رنگرز. رنگ ساز. || دروغ گوی که سخن را رنگ میدهد و دگرگون می سازد و فی الحدیث :اکذب الناس الصباغون قیل یحتملهما. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سباق . [ س ِ ] (ع مص ) پیشی کردن در دویدن . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ). پیشی گرفتن . (دهار) (زوزنی ) : و در حلبات فرزانگی و مضمار مردان...
سباق . [ س َب ْ با ] (ع ص ) سبقت گیرنده . (اقرب الموارد): هو سباق غایات ؛ او فراهم آورنده ٔ نیزه های سبقت است یعنی بر دیگری سبقت گیرنده است...
سباق . [ س َ ] (اِخ ) نام وادی است به دهناء. (معجم البلدان ).
سباق بردن . [ س ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پیشی گرفتن . جلو افتادن : ای خداوندخراسان و شهنشاه عراق ای بمردی و بشاهی برده از شاهان سباق .منوچهری...