صبح صادق . [ ص ُ ح ِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بام دوم . بام پهنا. صبح دوم . صبح راست . فجر دوم ، مقابل صبح کاذب و صبح نخست
: چون صبح صادق بردمد میر مرااو می دهد
جامی به دستش برنهد از چشمه ٔ معمودیه .
منوچهری .
یعنی ز صبح صادق انعام شمس دین
از شرم سرخ روی شفق وار میروم .
خاقانی .
صبح صادق پس کاذب چکند بر تن دهر
چادر سبز دَرَد تا زن رسوا بیند.
خاقانی .
غم آن صبح صادق ملت
آسمان شامگاه می گوید.
خاقانی .
شبروان در صبح صادق کعبه ٔ جان دیده اند
صبح را چون محرمان کعبه عریان دیده اند.
خاقانی .
چون به پایان شد ریاحین گل بزاد
چون سر آمد صبح صادق خور بزاد.
خاقانی .
امل چون صبح کاذب گشت کم عمر
چو صبح صادق دل گشت روشن .
خاقانی .
بنمود صبح صادق دین محمدی
هین در ثناش باش چو خورشید صدزبان .
خاقانی .
بلی هر دو را صبح خوانند لیکن
نه چون صبح صادق بود صبح کاذب .
خاقانی .
چو صبح صادق آمد راست گفتار
جهان در زر گرفتش محتشم وار.
نظامی .
فروخفت کآسایش آمد پدید
شد آسوده تا صبح صادق دمید.
نظامی .
فرورفت شب ، روز روشن رسید
شباهنگ را صبح صادق دمید.
نظامی .
رخت را صبح صادق کس ندیده ست
اگر چه صد عجایب می نماید.
عطار.