صبوری خراسانی
نویسه گردانی:
ṢBWRY ḴRʼSANY
صبوری خراسانی . [ ص َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) نام وی حاجی میرزا کاظم و از احفاد صبوری کاشانی و برادرزاده ٔ فتحعلی صباست . جدّ وی در روزگار محمدشاه بخراسان شد و صبوری در حدود سال 1259 هَ . ق . در مشهد متولد گردیدو در آنجا نشأت یافت و در قصیده سرائی ماهر گشت . ناصرالدین شاه وی را بلقب ملک الشعرائی آستانه ٔ رضوی مفتخر کرد دیوان او مشتمل بر قصائد و غزل و مقطعات میباشد و بطبع نرسیده است . او در بیماری وباء سال 1322 در مشهد درگذشت و او را چهار پسر بود و محمدتقی ملک الشعراء معروف به بهار بزرگترین ایشان است . از اوست :
ای پسر از دلت حسد دور دار
چند کنی چیره بر این نور، نار
بخل و حسد کور کند چشم جانت
هیچ نیاید دگر از کور کار
غره ای از بازوی زورآزمای
بس که بگریی تو ازین زور، زار
موری و از مار گزاینده تر
دیده کسی بر صفت مور مار؟
جامه ٔ تقوی اگر آری بدست
نیست تو را از بدن عور عار
مزرع دل قابل هر رستنی است
دانه ٔ هر سعی که مشکور کار.
و ازاوست :
هر که در روزگارجوید نام
در نظر سیم و زرش خوار آید
وآنکه در بند سیم و زر باشد
خوار در چشم روزگار آید.
و او راست :
هر روز که بیش ناتوانی دارم
افسوس بر ایام جوانی دارم
دندان نبود اینکه بود در دهنم
ریگیست بکفش زندگانی دارم .
و از اوست :
حسن بر روی کس اینقدر نکرده ست دوام
که بروی تو بت سروقد سیم اندام
حسن بر روی تو خود شیفته گشته ست مگر
که دراستاده بنظاره ٔ روی تو مدام
ز رخ خوب تو بر حسن بسی رشک برم
که همه عمر پذیرد ز رخ خوب تو کام
زآن همی ترسم کز چشم بد خلق شود
بحجاب اندر آن عارض چون ماه تمام
دیر نامانده که تاری شود آن تافته روی
کآفتابست و رسیده است کنون بر لب بام
تیرگی تاختنی کردن خواهد سوی تو
وز خط سبز کنون سوی تو داده ست پیام
نک خط سبز فراز آمد،هشیار نشین
ای خط سبز تو را سبزه ٔ نورسته غلام .
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.