صبة
نویسه گردانی:
ṢB
صبة. [ ص ُب ْ ب َ ] (ع اِ) آنچه ریخته شوداز طعام و جز آن . || هرچه طعام نهند بر آن از خوان و مانند آن . || گله ٔ اسبان و شتران و رمه ٔ گوسفندان یا مابین ده تا چهل یا گله ٔ شتران کم از صد. || گروه مردم . || پاره ای از شب . یقال : مضت صبة من اللیل ؛ ای طائفة منه . || اندک از هر چیزی . || باقی آب در خنور. || باقی شیر. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
صبح . [ ص ُ ] (اِخ ) (ارض ...) هشام گوید: او را به نام مردی از عمالیق که صبح نام داشت ارض صبح نامیده اند و آن به ناحیت یمامة است . (معجم...
صبح . [ ص ُ ] (اِخ ) آبی است از جبال نملی مر بنی قریط را. (معجم البلدان ). آبی است مقابل نملی . (منتهی الارب ).
صبح . [ ] (اِخ ) یا جزیره ٔ علویه ، و آن به نقل صاحب نخبة الدهر به مسافت یکصد میل از پس جزیرةالسعادة از جزائر خالدات واقع و در آن کانی از ی...
صبح . [ ] (اِخ ) تابعی است . رجوع به ابوالعلاء، صبح شود.
صبح . [ ص ُ ] (اِخ ) ابن بدیع خراسانی . محدث است و احمدبن ابی الحواری از وی روایت کند.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه در سنسکریت صوبه śubh که هم فعل است به معنی درخشیدن و هم نام چاویگ (اسم مصدر) و نام است به معنی درخشش، پرتو. فعل سببی آن صبه śobh است یعنی درخ...
سبه . [ س َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ربعشامات بخش ششتمدشهرستان سبزوار واقع در 36 هزارگزی جنوب ششتمد. هوای آن معتدل . دارای 87 تن سکن...
سبه . [ س ِ ب َ ] (اِخ ) شهری است [ بناحیت کرمان ] اندرمیان بیابان میان نهله و سیستان نهاده و از عمل کرمان است . (حدود العالم چ جدید دان...
سبح . [ س َ ] (ع مص ) شناوری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شنا کردن . سباحة. (از اقرب الموارد). رجوع به سباحت شود. || تصرف کردن در معا...