صبیح
نویسه گردانی:
ṢBYḤ
صبیح . [ ص َ ] (اِخ ) وی یکی از اصحاب پیغمبر و آزادکرده ٔ ام المؤمنین ام سلمة و راوی حدیث مشهور: «انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالکم » درباره ٔ علی و فاطمه و حسن و حسین است . از وی حفید او ابراهیم از فرزند او عبدالرحمان روایت کند. (قاموس الاعلام ترکی ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
صبیح المنظر. [ ص َ حُل ْ م َ ظَ ] (ع ص مرکب ) زیباروی . جمیل . رجوع به صبیح شود.
ربیعبن صبیح . [ رَ ع ِ ن ِ ص َ ] (اِخ ) سعدی بصری ، مکنی به ابوبکر. نخستین کسی است که در بصره به تصنیف کتاب پرداخت .مردی پرهیزگار و عابد ...
صبیح الثعلبی . [ ص َ حُث ْ ث َ ل َ ] (اِخ ) مکنی به ابوحمزة. تابعی است .
ابراهیم بن صبیح . [ اِ م ِ ن ِص َ ] (اِخ ) از رجال حدیث و بضعف روایت منسوب است .
صبیة. [ ص َب ْ /ص ِب ْ ی َ ] (ع اِ) ج ِ صَبی . کودکان . (منتهی الارب ).
صبیة. [ ص َ بی ی َ ] (ع اِ) دختر. (غیاث اللغات ). مؤنث صبی است . (منتهی الارب ). دخترینه . (مهذب الاسماء). کودک مادینه . کنیزک . دختربچه . ج ،...
صبیة. [ ص ُ ب َی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر صَبیَّة است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ثبیة. [ ث ُ ب َی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر ثُبة و یا آن ثویبة است .
سبیة. [ س َ بی ی َ ] (ع اِ) می که آن را از جایی بجایی برند. (منتهی الارب ). خمر. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || زن بَرده . (منتهی الا...