صبیة
نویسه گردانی:
ṢBY
صبیة. [ ص َب ْ /ص ِب ْ ی َ ] (ع اِ) ج ِ صَبی . کودکان . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۷ ثانیه
صبیح . [ ص َ ] (اِخ ) وی از صحابه و آزادکرده ٔ حویطب بن عبدالعزیز و جد مادری محمدبن اسحاق است وآیه ٔ شریفه ٔ: «والذین یبتغون الکتاب مماملکت ...
صبیح . [ ص َ ] (اِخ ) وی از اصحاب پیغمبر و آزادکرده ٔ سعیدبن العاص اموی است . او هنگام تدارک سفر بدر بیمار شد و پیغمبرابوسلمةبن عبدالاسد را فر...
صبیح . [ ص َ ] (اِخ ) وی یکی از اصحاب پیغمبر و آزادکرده ٔ ام المؤمنین ام سلمة و راوی حدیث مشهور: «انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالکم » درب...
صبیح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن المحرث مکنی به ابومریم الحنفی . صحابی است .
صبیح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن قاسم کوفی مکنی به ابوالجهم . تابعی است .
صبیح . [ ص َ ] (اِخ ) مکنی به ابواحمد. تابعی است .
صبیح . [ص َ ] (اِخ ) مکنی به ابوالوسیم . تابعی و محدث است .
صبیح الوجه . [ ص َ حُل ْ وَج ْه ْ ] (ع ص مرکب ) خوشگل . زیبا. زیبارو. || و صوفیان کسی را صبیح الوجه گویند که مظهر نام جواد است ، و رسول صلی ...
صبیح مدینی . [ ص َ ح ِ م َدْ ی َ ] (اِخ ) مکنی به ابوالملیح . تابعی و محدث و ثقه است .
صبیح المنظر. [ ص َ حُل ْ م َ ظَ ] (ع ص مرکب ) زیباروی . جمیل . رجوع به صبیح شود.