اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صتم

نویسه گردانی: ṢTM
صتم . [ ص َ ] (ع ص ) سخت . (مهذب الاسماء). درشت سخت . یقال : رجل ٌ صتم وعبد صتم و جمل صتم و حجر صتم و غیر ذلک . ج ، صُتم . (منتهی الارب ). || کمال چیزی و تمامی آن . یقال : الف ٌ صتم ، بالتسکین ؛ او هو الاکثر یعنی هزار تام .و اموال صتم ، بالضم ؛ ای کامل . (منتهی الارب ). یقال : عبد صتم . و الف صتم ؛ هزاری تمام . (مهذب الاسماء). || (اِ) مرد بالغ بنهایت سن کهولت رسیده . (منتهی الارب ). || حروف صتم ؛ عبارت است از همه ٔ حروف غیر از این شش حرف «ب رف ل م ن ». (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ستم رسیدن . [ س ِ ت َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) جور رسیدن . ستم دیدن : ز مادر بزادم بدانسان که دیدز گردون بمن بر ستمها رسید.فردوسی .
ستم رساندن . [ س ِ ت َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) جور کردن . ستم کردن .ظلم کردن : و یا بکسی ستمی رساندن و چنان داند که داد کرده است . (تاریخ ...
ستم انگیختن . [ س ِ ت َاَ ت َ ] (مص مرکب ) ستم کردن . ظلم کردن : نیست مبارک ستم انگیختن آب خود و خون کسان ریختن .نظامی .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.