صحبت . [ ص ُ ب َ ] (ع اِمص ) دوستی . خلطه . آمیزش . رفاقت . نشست و برخاست . همنشینی . مجالست : ستد و داد مکن هرگز جز دستادست که پسادست خلاف آرد...
(= سخن) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بَهنیت bahnit (سنسکریت: بْهَنیتَ)
پَروَد (سنسکریت: پْرَوَد)
آدیج (سنسکریت: آدیش)
آهاژ (سنسکریت: آبْه...
هم صحبت .[ هََ ص ُ ب َ ] (ص مرکب ) مصاحب . همنشین : به هم صحبتان گفت کاین باغ نغزکه منظور چشم است و ریحان مغز. نظامی .از این دیو مردم که ...
پیر صحبت . [ رِ ص ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرشد. راهنما. دلیل . پیر طریقت : نخست موعظه ٔ پیر صحبت این حرفست ۞ که از مصاحب ناجنس احترا...
خوش صحبت . [ خوَش ْ / خُش ْ ص ُ ب َ ] (ص مرکب ) خوش زبان . خوش کلام . شیرین بیان . شیرین زبان . || خوش معاشرت .
صحبت جوی . [ ص ُ ب َ ] (نف مرکب ) عاشق . محبوب : شه بدو بخشید آن مهروی راجفت کرد آن هر دو صحبت جوی را.مولوی .
سر و صحبت . [ س َ رُ ص ُ ب َ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سر و کار. آشنایی . مصاحبت .
صحبت آباد. [ ص ُ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد 60هزارگزی شمال باختری نورآباد، 30هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم ...
طرف صحبت . [ طَ رَ ف ِ ص ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مصاحب و رفیق که با او اختلاط کنند. (آنندراج ).
صحبت شدن . [ ص ُ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول امروز گفتگو کردن . مذاکره کردن .