اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صحر

نویسه گردانی: ṢḤR
صحر. [ ص ُ ] (اِخ ) وی دختر لقمان است و برادر او را لقیم نام بود. و لقیم و صحر بغارت شدند و شتران بسیار یافتند و لقیم بخانه شد و صحر شتری از آن لقیم را بکشت و پدر خویش لقمان را طعامی ساخت و لقمان چون دانست شتر از آن لقیم است از رشکی که بر فرزند خود میبرد دختر را چنان بزد که درگذشت و این عقوبت مثل گشت هر که را عقوبت بیند و او را گناهی نبود. و گویند ما لی ذنب الا ذنب صحر. و رجوع به البیان و التبیین چ مطبعه ٔ رحمانیه ج 3 ص 27 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
صهر. [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صَهور. (منتهی الارب ).
sahar این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: اوسرا ūsrâ (سنسکریت)، پگاه، شبگیر (پارسی نو)، بامسنیک bâmsanik (سغدی) **** فانکو آدینات 09163657861
سهر. [ س َ هََ ] (ع مص ) بیدار ماندن . (منتهی الارب ). بی خواب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نه خواب شدن . (المصادر زوزنی ص 295). || (اِمص ) بی...
سهر. [ س ُ ] (ع اِ) مرضی است که صاحبش را بیداری و بیخوابی مفرط باشد. (غیاث ).
سهر. [ س ِ ] (اِ) گاو که عربان بقر خوانند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (آنندراج ) : چو بر شاه تازی بگسترد مهربیاورد فربه یکی ماده سهر....
صبح سحر.[ ص ُ ح ِ س َ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود.
تیر سحر. [ رِ س َح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنی صبح کاذب است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آه سحری را گویند که از...
چتر سحر. [ چ َ رِ س َ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی چتر زرین است که کنایه از خورشید باشد. (برهان ). آفتاب . (ناظم الاطباء). چتر روز. چتر...
مرغ سحر نام تصنیف مشهوری است که نخستین بار با صدای ملوک ضرابی و بعد با صدای قمرالملوک وزیری اجرا شد. شعر تصنیف مرغ سحر را ملک‌الشعرای بهار سرود و آهنگ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.