صد
نویسه گردانی:
ṢD
صد. [ ص َ دِن ْ ] (ع ص ) تشنه . (قطر المحیط) (منتهی الارب ). از صدی ناقص یائی است .
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صد و چهارده عقد. [ ص َ دُ چ َ دَه ْ ع ِ ] (اِخ ) صدف صد و چهارده عقد. قرآن مجید است که دارای صد و چهارده سوره است . رجوع به صدف شود.
کوچه «صد تومنیها» در محله عودلاجان نیز جزو محدودههای اشرافی محسوب میشدند. چون در این کوچه اشخاص متمولی زندگی میکردند که قدرت خرید خانههای صد تومن...
صد کلمه ٔ بطلمیوس . [ ص َ ک َ ل ِ م ِ ی ِ ب َ ل َ ] (اِخ ) ۞ الثمرة فی احکام النجوم . نام کتابی است از بطلمیوس در احکام نجوم و خواجه نصیر ر...
سد. [ س َدد ] (ع مص ) راست و استوار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). استوار شدن . (غیاث اللغات ). || (مص ) استوار کردن رخنه را و اصلاح آن ...
سد. [ س َ ] (از ع ، اِ) مخفف سَدّ است . (ناظم الاطباء) : این جهان محدود و آن خود بی حد است نقش و صورت پیش آن معنی سد است . مولوی .رجوع به ...
سد. [ س َدد / س َ ] (از ع ، اِ) حائل و مانع میان دو چیز. (غیاث اللغات ). بند. (ترجمان جرجانی بترتیب عادل بن علی ). حائل یا عام است و در آین...
سد. [ س َدد/س َ ] (از ع ، اِ)بند بسته ٔ هر چیز. حایل میان دو چیز. (مهذب الاسماء). بنایی که در جلو آب کنند. هر چیز که جلو آب گذارندتا مانع جریا...
سد. [ س َ ] (عدد، ص ، اِ) صد. عدد یکصد. عدد بعد از 99 : ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی . رودکی .فری زآن ...
سد. [ س ُدد ] (ع اِ) ابر سیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، سدود. آن ابر که آفاق بپوشاند. (مهذب الاسماء). || وادی سنگناک که آب در وی ا...
سد. [ س ُدد ] (اِخ ) اصطخری گوید: قریه ٔبزرگی است در دوفرسخی ری . دوازده هزار باغ معروف دارد و همچنین هر روز در این قریه یکصد و بیست گوسپند...