اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صداء

نویسه گردانی: ṢDʼʼ
صداء. [ ص ُ ] (اِخ ) ابن یزیدبن حرب از کهلان . جدی جاهلی است فرزندان وی از قبائل یمن اند و نسبت بدو صدائی است . (الاعلام زرکلی ص 429).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۸ ثانیه
صدا دادن . [ ص َ / ص ِ دَ ] (مص مرکب ) بانگ دادن . آواز دادن : چنان ز حسن تو اجزای بزم رفت ز هوش که گر صراحی می بشکنی صدا ندهد. طالب آملی...
سر و صدا. [ س َ رُ ص ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) فریاد. جنجال . هیاهو.- بی سروصدا ؛ آرام . خاموش . ساکت .- سر و صدا راه انداختن ؛ جنجال کردن . هیاه...
صدا و ندا. [ ص ِ / ص َ وُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . بانگ و فریاد. داد و فریاد.
آلتو (انگلیسی: Alto‎) نام گونه‌ای از صدا در موسیقی است. در ایتالیایی به معنای صدای بلند است. اما در موسیقی به معنای صدای آواز یا ساز موسیقی بین تنور و...
صدا گرفتن . [ ص َ / ص ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آواز گرفتن . صدا از گلو بیرون نیامدن . بحح . بح . بحوح .
صدا گرفته . [ ص َ / ص ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که آواز او گرفته است . کسی که آواز او بخوبی برنمی آید.
صدا نشستن . [ ص َ / ص ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) آواز برنیامدن . خاموش شدن . ساکت گشتن : بلبلم را بی وصال گل دماغ نغمه نیست یار تا برخاست از...
صدا پیچیدن . [ ص َ/ ص ِ دَ ] (مص مرکب ) انعکاس صدا در محوطه ای یا جایگاهی چنانکه بر اثر انعکاس آواز قوی شود : مخور صائب فریب فضل از عمامه ٔ ز...
از این سه واژه، دو واژه آن (حرف، صدا) عربی است و پارسی جایگزین هر سه این است: موکا (سنسکریت) موکان= حروف بی صدا
معادل MP3 در زبان انگلیسی
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.