گفتگو درباره واژه گزارش تخلف صدر نویسه گردانی: ṢDR صدر. [ ص َ ] (اِخ ) قلعه ٔ خرابی است بین قاهره و ایله ، و ابن ساعاتی در این بیت از آن نام برده است :سری موهنا والانجم الزهر لاتسری و للافق شوق العاشقین الی الفجرتأهب من صدر تخب به الکری فما زال حتی بات منزله صدری .(معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی صدر نهار این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. صدر کاتب صدر کاتب . [ ص َ رِ ت ِ ] (اِخ ) وی مردی آشفته روزگار بود و بیشتر خدمت اتراک می کرد و اگر لوندئی میسر می شد بیاد خط و شعر نمی افتاد و شراب چنان ... صدر هروی صدر هروی . [ ص َ رِ هََ رَ ] (اِخ ) رجوع به حیدربن محمد خوافی شود. حسن صدر حسن صدر. [ ح َ س َ ن ِ ص َ ] (اِخ ) رجوع به صدر شود. صدر شهید صدر شهید. [ ص َ رِ ش َ ] (اِخ ) حسام الدین عمربن عبدالعزیزبن عمر. وی از اکابر حنفیه ٔ خراسان است مولد او به سال 483 هَ . ق . است و به سال 5... صدر صدور صدر صدور. [ ص َ رِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس رؤساء. بزرگ بزرگان : بشنو از اخبار آن صدر صدورلاصلوة تم الا بالحضور. مولوی .رجوع به صد... صدر جهان صدر جهان . [ ص َ رِ ج َ ] (اِخ ) لقب اشخاص متعدد. رجوع به فهرست لباب الالباب و رجوع به صدرالدین احمد خالدی شود. صدر اعظم صدر اعظم . [ ص َ رِ اَ ظَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رئیس الوزرا. نخست وزیر. وزیر اعظم . || خواجه ٔ بزرگ . صدر خجند این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. صدر خجندی صدر خجندی . [ ص َ رِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) رجوع به صدرالدین عبداللطیف بن محمد شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود