اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صراء

نویسه گردانی: ṢRʼʼ
صراء. [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صرایة است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
سرا. [ س َ ] (نف مرخم ) سرای . سراینده : نشاندند مطرب بهر برزنی اغانی سرایی و بربطزنی . نظامی .ستایش سرایان نه یار تواَندنکوهش کنان دوستدار توا...
سرا. [ س َ ] (از ع ، اِمص ) در عربی بمعنی نرمی و رأفت لیکن به این معنی در آخر همزه است ، فارسیان بدون همزه نیز آرند. (غیاث ) (آنندراج ).
سرا. [ س َ ] (هندی ، اِ) اسم هندی خمر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
سرا. [ س َ ] (اِخ ) قریه ای است در نهاوند. (معجم البلدان ).
سرا. [ س َ ] (اِخ ) در ساحل نهر اتل است و نهر اتل بصحراء قفچق است و سرا برساحل آن است . (ابن بطوطه ، از یادداشت بخط مؤلف ).
سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 19 هزارگزی جنوب بوکان در مسیر شوسه ٔ بوکان به سقز. هوای آن ...
صرع . [ ص َ / ص ِ ] (ع مص ) افکندن . (ترجمان جرجانی ) (دهار). بیوکندن . (زوزنی ). بر زمین افکندن کسی را. (منتهی الارب ). افتادن و از پای درآمدن...
صرع . [ ص َ ] (ع اِ) مثل و مانند. || مقابل و برابر: هو صرع کذا؛ ای حذاؤه . || لنگه ٔ چیزی . || بامداد و شبانگاه ، یعنی از بامداد تا زوال ...
صرع . [ ص َ ] (ع اِ) بیماری تناوبی که با اختلاجات و تشنجات همراه است و حس و شناسائی فوراً و کاملا در آن مفقود میگردد. (ناظم الاطباء). اپیل...
صرع . [ ص ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ صروع . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.