صرع
نویسه گردانی:
ṢRʽ
صرع . [ ص َ ] (ع اِ) مثل و مانند. || مقابل و برابر: هو صرع کذا؛ ای حذاؤه . || لنگه ٔ چیزی . || بامداد و شبانگاه ، یعنی از بامداد تا زوال یک صرع و از زوال تا غروب صرع دیگر. روز و شب : اتیته صرعی النهار؛ آمدم او را بامداد و شبانگاه . || گونه از گونه های چیزی . ج ، اصرع . صروع . (منتهی الارب ). نوع از هر چیزی . || ترکتهم صرعین ؛ یعنی منتقل میشوند از حالی بحال دیگر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رنگ :هو ذو صرعین ؛ دارای دو رنگ است . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
صراء. [ ص ُرْ را ](ع اِ) ج ِ صاری . (منتهی الارب ). رجوع به صاری شود.
ثراء. [ ث َ ] (ع اِمص ) بسیاری مال . توانگری . دارائی : انه لذوثراء؛ أی لذو عدد و کثرةمال . || (مص ) توانگر شدن . || بسیار شدن . || افزودن ...
سراء. [ س َ ] (ع اِ) درختی است که از آن کمان سازند. (منتهی الارب ). درخت کمان .(مهذب الاسماء). از درخت قسی است . (اقرب الموارد).
سراء. [ س َ ] (ع مص ) (از «س رو») جوانمرد گردیدن و سخی شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مهتر گردیدن . (آنندراج ) (منتهی ا...
سراء. [ س َرْ را ] (ع اِمص ، اِ) شادی و فراخی . (دهار) (مهذب الاسماء). فراخی . شادی نیکویی . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شادی ...
سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) نام سرمن رأی . (منتهی الارب ).
سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) آبی است نزدیک وادی سلمی . (منتهی الارب ).
سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) ریگستانی است گل آمیخته نزدیک وادی اُرل . (منتهی الارب ).
آن سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) آن سرای . آخرت . سرای دیگر. عُقبا. مقابل این سرای ، دنیا : پناه روانست دین از نهادکلید بهشت و ترازوی داددرِ رستگاری ...
صحن سرا. [ ص َ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان 5هزارگزی باختر رودسر، کنار راه فرعی رودسر به املش جلگه ، معتدل ، ...