صرف . [ ص َ ] (ع مص ) گردانیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). بگردانیدن . (زوزنی ). گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). باز گردانیدن کودکان را از مکتب . (منتهی الارب ). بگردانیدن چنانکه بلا را. الدفع و الرد. (تعریفات جرجانی ). || منصرف ساختن . تغییر دادن
: از حضرت ملک مثالی بصرف او از قیادت و سرداری لشکر خراسان روان کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
39). || واژگون کردن چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). || بکار بردن . بکار داشتن . خرج کردن : صرف وقت کردن . صرف مال کردن
: اموال بسیار در عمارت آن صرف کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
صرف دو لبش سازم دین و دل و زور و زر
کآخر بسه بوس ارزد این چار که من دارم .
خاقانی .
|| سره کردن زر و سیم . (غیاث ).