اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صرو

نویسه گردانی: ṢRW
صرو. [ ص َرْوْ ] (اِ) به معنی شوکران است و آن بیخی باشد که از یزد وتفت آورند و بعضی گویند دورس است و آن گیاهی باشد که هر که بیخ آن را بخورد جنون بهم رساند. (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سرو خمره ای . [ س َرْ وِ خ ُ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرو طبری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به سرو شود.
بی سر و بن . [ س َ رُ ب ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و+ بن ) بی سر و ته . سست و ضعیف : دعاوی بی سر و بن . (یادداشت مؤلف ). || دور و دراز....
بی سر و پا. [ س َ رُ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + پا) فرومایه . نالایق . پست . (یادداشت مؤلف ) : و از این گروهی بی سر و پا که با تست بیمی...
بی سر و ته . [ س َ رُ ت َ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + ته ) بی سر و بن . بی ابتدا و انتها: گفته های بی سر و ته ، خبر بی سر و ته ، دعوی بی ...
بی سر و دل .[ س َ رُ دِ ] (ص مرکب ) بی پروا. (غیاث ) (آنندراج ).
سرو ترکستانی . [ س َرْ وِ ت ُ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زَرْنَب . رجل الجراد. (منتهی الارب ). گیاهی است خوشبو و در طب بکار است . (یادداشت مو...
سر و رو کردن . [ س َ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی سر و رو درهم کشیدن است که کنایه از خشمگین شدن و خطاب و عتاب کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ...
بی سر و دلی . [ س َ رُ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سر و دل . بی هوشی . بی حواسی . (ناظم الاطباء)
سر و کله زدن . [ س َ رُ ک َل ْ ل َ/ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فهماندن . گفتگو کردن . بحث کردن . || به سختی چیز را به کسی فهماندن .
بی سر و پایی . [ س َ رُ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سر و پا. || ناتوانی . عجز و درماندگی . (یادداشت مؤلف ). || فقر. || کنایه از فروما...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.