صریع
نویسه گردانی:
ṢRYʽ
صریع. [ ص ِرْ ری ] (ع ص ) نیک اندازنده . || آنکه همه ٔ اقران خود را اندازد. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ثریا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) الهانی بن احمد. محدث است .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ثریاء. [ ث ُ رَی ْ یا ] (ع ص ، اِ) رجوع به ثریا شود.
ثریاء. [ ث َ ] (ع اِ) خاکی که اگر تر گردانند چسبنده نگردد. || خاک نمناک و تر. || نم .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ثریا جاه . [ ث ُ رَی ْیا ] (اِخ ) تخلص امجدعلی شاه یکی از حکمرانان اوده ٔ هندوستان . رجوع به امجدعلی شاه شود. (قاموس الاعلام ).
عقد ثریا یعنی خوشه ی پروین (شش ستاره که مانند خوشه ی انگور کنار هم قرار دارند ودر آسمان دیده میشوند )
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین اینهاست: تندرو tondro (پارسی دری) زیبال zibâl (پارسی دری) فانکو آدینات
ثریا پاشا. [ ث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) یکی از وزرای دولت عثمانی پسر عثمان پاشای گمرک چی . مولد او بسال 1241 هَ . ق . در اسلامبول . او پس از اکمال...
اختر ثریا. [ اَ ت َ رِ ث ُ رَی ْ یا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک خونین عاشقان باشد. (آنندراج ).