صطل
نویسه گردانی:
ṢṬL
صطل . [ ص َ ] (ع مص ) محظوظ کردن . || محظوظ کردن از جهت تحسین . (دزی ج 1 ص 832). || (اِ) سطل . (دزی ج 1 ص 832).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۲.۰۰ ثانیه
صطل . [ ص َ / ص َ طَ ] (ع اِ) سطل .رجوع به همین کلمه شود. ج ، اصطال . (دزی ج 1 ص 832).
سطل . [ س َ ] (اِ) آوندی باشد مثل طشت از برنج یا مس و طاس دسته دار. (غیاث ) (آنندراج ). پیمانه . (دهار). پنگان بادسته . (منتهی الارب ). طاس ح...
ستل . [ س َ ت َ ] (اِ) کتک زدن و آزار دادن . (برهان ) (آنندراج ).
ستل . [ س َ ت َ ] (اِ) آب گیر و تالاب و استخر. (برهان ) (آنندراج ). آبگیر و آن را استل و ستخر و استخر نیز گویند. (از جهانگیری ).
ستل . [ س َ ] (اِ) ظرفی بزرگ با یک دسته که دوسوی آن بدو سوی ظرف پیوسته است . رجوع به سطل شود.
ستل . [ س َ ت َ ] (ع اِ) عقاب یا مرغیست دیگر مشابه بعقاب یا بکرکس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پس روان . (منتهی الارب ). تَبَع ۞ . (ت...
ستل . [ س َ ](ع مص ) یکی پس از دیگری برآمدن . (از منتهی الارب ).
استریتس ستل منت . [ اِ رِ س ِت ِ م ِ ] (اِخ ) ۞ (مؤسسه ٔ بغازها ۞ ) مستعمره ٔ انگلیسی در شبه جزیره و بغاز مالاکا ۞، دارای 000،200،1 تن سکنه ....