اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صعل

نویسه گردانی: ṢʽL
صعل . [ ص َ / ص َ ع ِ ] (ع ص ) خرد و باریک سر و گردن از مردم و خرمابن و شترمرغ . || خر پشم ریخته . || دراز از هر چیزی . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
صعل . [ ص َ ع َ ] (ع مص ) باریک سر و گردن گردیدن . (منتهی الارب ).
ثعل . [ ث ُ / ث َ ع َ / ث َ ] (ع ص ، اِ) دندان افزونی پس دندانها یا کج و راست برآمدگی دندان . || دندان زائد و پستان افزونی از ستور. ج ، ثع...
ثعل . [ ث ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَثعل و ثَعلاء.
ثعل . [ ث َ ع َ ] (ع مص ) ثعل سن ؛ برآمدن دندان زائد. || کج و راست برآمدن دندان .
ثعل . [ ث ُ ](ع اِ) کرمکی است که در خیک پیدا گردد چون فاسد شودو بویناک گردد. || مرد لئیم . مرد ناکس .
ثعل . [ ث ُ ع َ ] (اِخ ) نام شخصی است . || پدر قبیله ای است ؛ بنوثعل .
ثعل . [ ث ُ ع َ ](اِخ ) موضعی است به نجد. ابن درید گوید به این معنی با ضم ثاء و عین است اما با سکون عین آبی است از بنی قواله نزدیک سجا...
سعل . [ س َ ع َ ] (ع ص ، اِ) خرمای دانه سخت ناکرده خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
صال . (ع مص ) صول . صیال . حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن . (منتهی الارب ).
صال . [ صال ل ] (ع ص ، اِ) باران سخت و بزرگ قطره که زمین شکافته گردد از وی . (منتهی الارب ). || خر وحشی حادالصوت . (تاج العروس ). || لح...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.