صغر
نویسه گردانی:
ṢḠR
صغر. [ ص ُ ] (ع مص ) خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل به غروب شدن آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) خواری . (منتهی الارب ). || (اِ) سقم . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
ثغر ادنی . [ ث َ رِ اَ نا ] (اِخ ) بزمان بنی امیه طلیطلة و جهات آنرا ثغر ادنی مینامیدند. (نفح الطیب ج 1 ص 77).
ثغر اعلی . [ ث َ رِ اَ لا ] (اِخ ) مقابل ثغر ادنی . در زمان بنی امیه نامی بود که به سرقسطه ۞ و جهات آن میدادند. (نفح الطیب ). این شهر را عر...
علی صقر. [ ع َ ص َ ] (اِخ ) أزهری . عالم در علم بیان بود. او راست : شرک الاَّمل لصید شوارد المسائل فی المعانی و البیان و البدیع، که در سال ...
قرخ سقر. [ ق ِ س َ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 23 هزارگزی شمال قره آغاج و 2500 گزی جنوب ...
قره سقر. [ ق َ رَس َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آقاج شهرستان مراغه واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 50هزارگزی ج...
نار سقر. [ رِ س َق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتش دوزخ : قالب جان سبع این از صفت هیزم نار سقر آن از روان .خاقانی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صقر قریش . [ ص َ رَ ق ُ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن معاویةبن حدیج کندی تُجیبی قاضی مصر و از علمای بزرگ آنجاست . قضاوت و خلافت سلطان برای وی ...
صقر وبقر. [ ص ُ ق َ وَ ب ُ ق َ ] (ع ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . دروغ واضح . رجوع به صُقَر شود.
کاتِب/صقر الجلدیان به انگلیسی: Secretary bird پرنده بومی افریقا و از راسته بازسانان با پاهای بلند و دم دراز و منقار قومی است که بیشتر در دشتهای باز ...