صغر
نویسه گردانی:
ṢḠR
صغر. [ ص َ غ َ ] (اِخ ) کوهی است بین مدینه و سیاله برابر عبود و راه مدینه بین این دو کوه است . (معجم البلدان ذیل عبود و صغر).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
صغر. [ ص ِ غ َ ] (ع اِمص )خردی یا خردی تن . (منتهی الارب ). خردی و کوچکی . (غیاث اللغات ). کوچکی . کم سالی . مقابل کِبَر : همی یاد دارم ز عهد...
صغر. [ ص ُ ] (ع مص ) خوار شدن . (منتهی الارب ). || مائل به غروب شدن آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) خواری . (منتهی الار...
صغر. [ ص َ غ َ ] (ع مص ) خرد گردیدن . (منتهی الارب ).
صغر. [ ص ُ غ َ ] (ع اِ) جماعت . (منتهی الارب ).
صغر. [ ص ُ غ َ ] (اِخ ) رجوع به زغر شود.
صغر سن . [ ص ِ غ َ رِ س ِن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خردی عمر و خردسالی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).- صغر سن گرفتن ؛ در تداول عامه ٔ امروز ...
صغر نبض . [ ص ِ غ َ رِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناقص بودن نبض در درازی و پهنی و بلندی . رجوع به رگ شناسی ابن سینا چ انجمن آثار ملی ...
صقر. [ ص َ ] (ع اِ) چرغ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). چرخ . || هر مرغ شکاری از باز و شاهین و جز آن . ج ، اَصقُر، صُقور، صُق...
صقر. [ ص َ ] (ع مص ) زدن کسی را به چوب دستی . || شکستن سنگ را به تبر بزرگ . (منتهی الارب ). سنگ را به میتین زدن . (تاج المصادر بیهقی )....
صقر. [ ص َ ] (اِخ ) قاره ای است به مروت از زمین یمامة مربنی نمیر را. (معجم البلدان ). و بدانجا قاره ٔ دیگری است که آن را نیز صقر گویند. راعی...