اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صف

نویسه گردانی: ṢF
صف . [ ص َف ف ] (اِخ ) ضیعه ای است در معرة که سیف الدولة آن را به متنبی به اقطاع داد و او از آنجابه دمشق و از دمشق به مصر گریخت . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صف برکشیدن . [ ص َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) صف آراستن . صف آرائی کردن : شهنشاه ایران چو زان گونه دیدبرابر همی خواست صف برکشید. فردوسی...
صف آرائی کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مرتب کردن صف . آراستن صف . حَزحَزَة. و در تداول امروز مجازاً بمعنی تهدید کردن کسی را به عملی بکار...
سف . [ س ِف ف / س ُف ف ] (ع اِ) مار پیسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماری است .(مهذب الاسماء). || مار پران . (منتهی الارب...
سف . [ س َف ف ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرمابن تر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || (مص ) سفوف خوردن یا سفوف ساختن . || بافتن بوریا از برگ خرما. |...
ثف ء. [ ث َ ] (ع مص ) فرونشانیدن جوش دیگ .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.