اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صف کشیده

نویسه گردانی: ṢF KŠYDH
صف کشیده . [ ص َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رده بسته . به صف ایستاده :
چپ و راست صف برکشیده سپاه
پیاده به پیش اندرون رزمخواه .

فردوسی .


کنیزکان به گرد او کشیده صف
ز کرکی و نعامه و قطای او.

منوچهری .


نمایند در چشم من همچنانک
کشیده ز شطرنج بر تخته صف .

مسعودسعد.


رجوع به صف و صف کشیدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.