اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صلام

نویسه گردانی: ṢLAM
صلام . [ ص َ/ ص ِ / ص ُل ْ لا ] (ع اِ) مغز کُنار. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سلام الابرش . [ س َ مُل ْ اَ رَ ] (اِخ ) یکی از نقله و مترجمین کتب عربی که در ایام برامکه بود و کتاب السماع الطبیعی را او ترجمه کرده است ...
سلام رساندن . [ س َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) درود رسانیدن . تبلیغ تحیت . (فرهنگ فارسی معین ) : سلام من که رساند به پهلوان جهان جز آفتاب که چو...
به کی سلام کنم؟ نام مجموعه‌ای شامل داستان‌های کوتاه، نوشته سیمین دانشور است که چاپ نخست آن در سال ۱۳۵۹، و به دست انتشارات خوارزمی وارد بازار نشر و کتا...
قاضی سلام اﷲ کاشی . [ س َ مُل ْ لا هَِ ] (اِخ ) قاضی سلامت رواست و در فضل مقدم و پیشرو. این شعر او راست :کشته گشتن پیش تیغ چون تو دلداری خو...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.