صلح کردن . [ ص ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )آشتی کردن . سازش کردن . مصالحه . مسالمة
: ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست .
سعدی .
حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم
بنده ایم ار صلح خواهی کرد با ما یا نبرد.
سعدی .
گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت بهار مهربانی .
سعدی .
صائب هزار بار ترا بیش گفته ام
با خلق صلح میکن و با خود بجنگ باش .
صائب .
رجوع به صلح شود.