صلة
نویسه گردانی:
ṢL
صلة. [ ص َل ْ ل َ ] (ع اِ) پوست یا پوست خشک ناپیراسته . || کفش . || زمین یا زمین خشک یا زمین بی باران در میان دو زمین باران رسیده . || بانگ میخ و مانند آن وقت فروبردن در چیز سخت . || باران فراخ بسیار. || باران کم و پریشان که یک یک افتد. از لغات اضداد است . || پاره ای از گیاه . || نم . || خاک . || بانگ لگام . || پوست بدبو در دباغ . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
صلح دارکلا. [ ص َ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلا بخش مرکزی شهرستان شاهی ، واقع در 16هزارگزی شمالی شاهی و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ شاهی ب...
صلح خواستن . [ ص ُ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) آشتی طلبیدن . سازش جستن : صلح با دشمن اگر خواهی هرگه که ترادر قفا عیب کند در نظرش تحسین کن ....
صلح افتادن . [ ص ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) سازش دست دادن . به مصالحه انجامیدن : میان خوارزمشاه و ختا صلح افتاد. (گلستان ). رجوع به صلح شود.
سله شکستن . [ س َل ْ ل َ / ل ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) بیل زدن و فروکردن زمین سخت . نرم کردن سطح زمین که سله بسته باشد. (یادداشت بخط مؤ...
صله ٔ ارحام . [ ص ِ ل َ / ل ِ ی ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صلة و صله ٔ رحم شود.